پشت این نقاب خنده پشت این نگاه شاد چهره خموش مرد دیگری است مرد دیگری نشسته پشت این نگاه شاد مرد دیگری که روی شانه های خسته اش کوهی از شکنجه های نارواست مرد خسته ای که دیدگان او قصه گوی غصه های بی صداست پشت این نقاب خنده بانگ تازیانه می رسد به گوش صبر صبر صبر صبر وز شیارهای سرخ خون تازه می چکد همیشه روی گونه های این تکیده خموش مرد دیگری نشسته پشت این نقاب خنده با نگاه غوطه ور میان اشک با دل فشرده در میان مشت خنجری شکسته در میان سینه خنجری نشسته در میان پشت ای کرانه های جاودانه ناپدید این شکسته صبور را در کجا پناه می دهید ؟ ای شما که دل به گفته های من سپرده اید مرد دیگری است این که با شما به گفتگوست مرد دیگری که شعرهای من بازتاب ناله های نارسای اوست